دلنوشته

شعر و داستان و دلنوشته

دلنوشته

شعر و داستان و دلنوشته

سربازی

روز اولی که داری میری خیلی شوق داری که زود برسی به پادگان ولی به محض ورود به پادگان میگی ای کاش نیومده بودم

روز اول که میگذره منتظر اومدن روز دوم و دیدن تغییر نسبت به دیروزش هستی

ولی با رفتن این روز و گذشتن چند روز پی در پی میدونی که همش مثل همه

و هر روز با یه برنامه که روز اول دادن میگذره

و فقط تاریخ عوض میشه و تقویمامون ورق میخوره

میرن و میرن تا تموم شن.......

کی تموم میشه و چه جوری به نقظه پایان میرسه؟؟؟؟


(ضرغام.... روز هشتم آموزشی(90/08/12))

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:27 ب.ظ http://khatkhatiii.blogsky.com/

چون میگـــذرد غمــی نیست ...

دوست فاطمه سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ب.ظ http://anesherlli.blogsky.com

ما که سربازی نرفتیم ، پس قابل لمس نیست برامون
البته سلام ، انشاءا... تمام میشود و به لطفش جزء خاطرات میشود

نریمان پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 ب.ظ http://illume.blogfa.com

خیلی خوب!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد